Paintings, sculptings, and writings of Siavash Roshandel نقاشی, مجسمه, و نوشتههای سیاوش روشندل
Sunday, December 11, 2005
يادداشتي دربارهي پرترههاي فريدا كالو
در حدود 30% از نقاشی های فريدا کالو را پرتره هايش تشکیل می دهند. اینکه چه انگیزه ای يک نقاش را وا می دارد اینقدر به خود بپردازد جالب است. کالو در كتابِ خاطراتش میگوید: "خودم را نقاشی می کنم، چون اغلب تنها هستم و چون خودم را از همه بیشتر می شناسم." این گفته مثل هر حقیقت دیگر ساده و راست است. و همزمان، مثل خود حقیقت اصلا ساده نیست. با این حال کلید درکِ بخشی از کارهای کالو در آن نهفته است. تنهایی مجالی برای شناخت به او داده و خودِ شناخت موضوعی است که برایش خوشایند است. احمقانه است اگر تصور کنیم يک نفر در طول يک عمر و به اختیار خود کار شاقی مثل نقاشی، آنهم در موقعیت او با همهي ناتوانی های جسمی اش- را انجام دهد، بدون اینکه انگیزه ای قوی برای این کار داشته باشد. این کار خوشایند او بوده. و آنچه من از پرتره ها برداشت می کنم، نه خودشيفتگي، که تلاش براي کشف حقيقت موجود در تصوير است و به خاطر زیباییاي که در حقیقت مستور است. او به مرز این زیبایی نزدیک شده.
پرتره ها به شکلی طبیعی بخش بزرگی از نقاشی دنیا را به خود اختصاص داده اند، چه قبل از عکاسی و چه بعد از آن. بااین حال پرترهای که سیماي يک انسان را با همهي ابعادش به نمایش بگذارد در دنیا زیاد نیست. نقاشي پرتره، شاید مشکل ترین بخش نقاشی دنیاست، چون به تصوير انسان برميگردد، تصويري که از بیشترین پیچیدگی در ميان تصاوير عالم برخوردار است. تصویری که انسان از خود در ذهن دارد تصویری آینهوار نیست، به همین دلیل هیچ کس از عکسِ فوری خودش راضی نیست، با وجود اینکه همهي جزئیات صورتش در آن ثبت شده. بهترين عكسهاي دنيا نيز همواره چيزي كمتر از نقاشي در خود دارند، چرا كه امكان دخل و تصرف در عكس هيچگاه با امكانات نقاشي برابري نميكند. با اینحال، اگر نقاش تصويرش را دگرگون كند يا مثل نقاشيهاي كالو به شباهت عكسوار اكتفا كند، پرترهها همواره از هر آینهای آینهوارتر و جستجو برانگیزتر هستند. شايد پرتره تلاش براي گشودن رازي است پنهان كه باید جستجو و کشف شود، رازي كه عکس فقط بدل آن است. در پرتره های خوبِ تاريخ نقاشي، نقاش این راز را يافته و به تصویر کشیده است. نزدیک شدن و نگریستن به عمق وجود انسان جسارت می خواهد، عشق و همدلی می طلبد و توانایی برای درک رازآمیزی ناشناختهها را. این کار اصلا سادهانگارانه نیست. شايد جوری رندی می خواهد.
شاید يک مثال موضوع را روشن کند. فکر کنید ما چه تصویری از خود در ذهن داریم. دید سه بعدی ما از هزاران زاویه و در هر آن تصویر متفاوتی از سوژه را ارائه می کند همچنين در هر حالتی از نور شب و روز این تصویر با تغییرات بی شماری همراه است. بدون شک تصویر ما تحت تاثیر هیجانات و حالات روحی متفاوت تغییر میکند. همهي این تغییرات در مسیر رشد از چهرهي يک کودک تا چهرهي فردی پیر و فرتوت موجودند. تغییر حالت های دیگری نیز هستند. در هنگام حرف زدن، خندیدن، تفکر، گریه يا هر چیز دیگری که بر این آب ساكت و آرام سنگی بیاندازد و آن را موجدار كند. با این تفاصیل کدام يک از این بی نهایت نقش متفاوت نقشی راست است. نقاش باید کدام يک از این تصاویر را در ذهن نگه دارد و به آن بپردازد؟ مسلما تصویری که نقاش ارائه می کند ترکیبی از همهي اینهاست. کاری بينهايت زنده و پویا، چرا که نقاش دوربین عکاسی نیست و خود او هم درگیرِ همهي این پیچیدگی های ياد شده است. هر نقاشی که مدل زنده را مقابل خود قرار داده می داند که این کار تا چه حد پیچیده است. به همهي این پیچیدگی ها تسلط و شناخت کاملِ فن و تکنیک نقاشی را هم اضافه کنید تا کار باز هم مشکل تر شود. تعریف هگل از هنر به مثابه" بیانِ محدودِِ نامحدود" در اينجا كاملا صحيح است. شايد نقاش نهايتا خود را نقش ميزند، این "هنر" است، هنرِ ناب. و به همین دلیل است که پرترهي خوب در دنیا کیمیاست. اما فریدا براستی پرتره های خوبی از خود کشیده.
به جرات می توان گفت که بهترین پرتره های تاریخ نقاشی خودنگاره ها هستند. چرا که نقاش بیشترین آگاهی و شناخت را از خودش دارد. و ظهور عکاسی این فرصت را فراهم کرده که در کار نقاشان بعد از این اختراع ببینیم که تصویر ذهنی آنها تا چه حد متفاوت از تصویر آینه وار عکس است.
تصویری که کالو از خود میپردازد بیانگر است. جستجویی است از سوی يک انسان برای درک انسانی دیگر و جالب اینکه آن انسان دیگر خود اوست. در يکی از رازآمیزترین تابلوهایش او دو فریدا را کنار هم نقاشی کرده. تصويري كه پس از جدايي كوتاه مدتش از ريورا كشيده است. انگار كه تجربهي آن لحظهي شگفت را تصوير كرده باشد، لحظهاي كه آدمي خودش را مورد خطاب قرار ميدهد و با خود حرف ميزند. لحظهي تنهايي شگفت انسان را؛ و انگار كه به خود بگويد: ببين فريدا اين تصوير محبوبِ بيوفاي من است. و فريداي ديگر كه با قلبي خونچكان و رگ و ريشههايش به او وصل شده ساكت و خاموش نگاه كند.
نقاشی کردن خود نیز ساختاری زنده دارد. يک بوم سفید، رنگ و قلم مو واسطه ای هستند برای بازگویی. اما نقاشی فقط بازگویی نیست؛ از لحظهای که قلم روی بوم گذاشته می شود نقاش درگیر پروسهاي می شود که ذهن او را بهکمال در اختیار می گیرد. اتفاقاتی که روی بوم می افتد نیز مثل خود زندگی پیچیده و زیبا است، پروسهاي کاملا دیالکتیکی. با اضافه کردن هر خط، نقطهيا سطح رنگی اساس کار در هم می ریزد. و در همین حال ذهن نقاش با همهي توانش به بررسی این تغییرات می پردازد. می سنجد، خراب میکند، و از نو میسازد. ذهن به عنوان آفرینشگر، کار را تا جایی ادامه می دهد که برایش مقبول باشد، و در این میان نقاش با همهي دنياي متغير زیرِ دست و قلمش زندگی کرده است، هنر براستی ژرفترین، پیچیدهترین و جذابترین بازی است که بشر اختراع کرده. فریدا استاد این بازی بود.
سبکِ فريدا در پرداختن خودنگاره ها خاص خود است. وجود اشیاء كمكش ميكند تا به تركيب دلخواهش نزديكتر شود. حتی اگر شیئ کوچکی مثل گوشوارهي اهدایی پیکاسو باشد، يک جفت دستِ اضافی که با آنها می توان مانع از رسیدن صداهای مزاحم به گوش شد. کالو تصویر خود را در میان اشیاء، طبیعت و ساختههای دست بشر مینگارد، چنانکه بدون آنها نقاشی هايش گنگ و خاموشند. او این کار را چنان طبيعي انجام ميدهد كه در برابر اشیاءِ موجود در کار او هرگز احساس ساختگی بود به آدم دست نمی دهد. طبیعت نیز در کار او به همین شکل حضور دارد. او خود را نیز همچون جرئی از طبیعت نقاشی کرده و در بهترین کارهایش این همنشینی بسیار دل انگیز است.
به هر روی در دنیایی که آدم ها را بی شکليا حداکثر متحدالشکل می خواهد، همین که کسی تصویری از خود را عرضه کند، خود اتفاق مهمی است. مهم است از آن جهت که می تواند الگویی متفاوت از تفکر و زندگی را بنا بگذارد، الگویی که برداشت شخصیِ يک انسان است. انسان با همهي پیچیدگیهایش و با همهي ابعاد بینهایت گستردهي وجودش، تصویری نادر و ناشناخته و رازآميز.