Monday, August 20, 2007

The lovers by reza abassi

عشاق، رضا عباسي
موضوع زن و مرد در نقاشي دنيا يكي از آشناترين موضوعات است، در نقاشي كلاسيك غرب به واسطه‌ي سنت مذهبي شديد و تكرار مداومِ اين سوژه، نقاشي يك زوج در طبيعت هميشه حضور آدم و حوا در بهشت را تداعي مي‌كند، بهشتي كه در فضايش همواره حسي از گناه، وحشت و نا امني موج مي‌زند. اما تابلوي رضا عباسي از خاستگاهي متفاوت برخاسته و احساساتي كاملا متفاوت را القا مي‌كند. حسي كه از تابلو بر مي‌خيزد، عشق، محبت، امنيت، صلح، آرامش و آزادي است. از اين بابت اين تابلو شاهكاري‌ است كه به دنياي امروز بسيار نزديك است. امضاي تابلوي رضا عباسي كه به دقت و با خط شكسته نوشته شده، روز سه‌شنبه، هشتم ماه شوال 1039 را نشان مي‌دهد.
ارزش‌هاي فراواني در اين تابلو هست كه همواره مرا به وجد آورده. حدود بيست سال است كه اين تابلو را نگاه مي‌كنم، هر بار آن را زيباتر و پرمعناتر يافته‌ام و بايد اعتراف كنم كه بسيار از آن آموخته‌ام. دوست داشتم با اين تجزيه و تحليل ديگران را نيز در برداشت و تجربه‌ي خود شريك كنم.
با توجه به پيچيدگي و مشكل بودن موضوع نقاش بايد به مسائل و مشكلات زيادي در كارش توجه مي‌كرده، اما او با اتكا به نبوغ و درايت‌اش به خوبي از پس مشكلات كار برآمده است. مهارت فني شايد در اين كار آخرين چيزي است كه با آن روبرو هستيم و من نيز بر آن تاكيدي نخواهم كرد، هر چند كار از اين بابت نيز بي‌نقص است. اما مهمترين و غالب‌ترين وجه كار وحدت مادي و معنوي در ميان عناصر كمپوزيسيون او است، به شكلي كه بيان محتواي ذهني و حسي او از عشق را امكان پذير كند. و اين نقطه‌ايست كه كار را با ديگر كارهاي معاصر و حتي پس از خود متفاوت مي‌كند.
ابتدا از نخستين تصميم‌هاي نقاش سخن بگويم. شايد مهمترين تصميم و اولين مشكل براي نقاش در كشيدن تابلو‌اش اين بوده كه چطور زن و مرد را در آغوش هم و در تماس با هم قرار دهد،‌ بي‌آن‌كه اين امر محتواي كلي كار را خدشه دار كند. از ميان فرم‌هاي بي‌شماري كه ممكن بود به ذهن برسد، ساده‌ترينشان رو در رويي دو عاشق بود، او اين فرم نامعمول را انتخاب كرد‌ه است. دلايل زيادي براي اين تصميم زيركانه‌ي او وجود دارد:
به نظر من اين فرم بيش از هر چيز براي اين انتخاب شده كه نقاش توانسته با آن صورت‌هاي مرد و زن را با ارزشي برابر و از روبرو نقاشي كند. اگر قرار بود سر دو نفر به طرف هم باشد، هيچ چاره اي نبود مگر آن‌كه آن‌ها را نيم رخ كار كند. در عين حال اين مشكل ايجاد مي‌شد كه نگاه دو صورت در برابر هم يك مركزيت بسيار قوي در همان محدوده ايجاد مي‌كرد كه جبرانش در كمپوزيسيون تقريبا ناممكن بود. در اين حالت كه در نقاشي مي‌بينيم نگاه‌ها به بيرون از تابلو هدايت شده و حسي از آزادي را بر‌مي‌انگيزد. احساس ديگري نيز كه اين حالت ايجاد مي‌كند اين است كه از بعد معنوي، عشق دو عاشق را در خود محصور نكرده، بلكه نگاه و حركت آن‌ها به سوي بيرون از خود است. در اين حالت است كه مي‌توان انقلاب دروني‌اي را كه عشق در عشاق برمي‌انگيزد و آن‌ها را به دنيا پيوند مي‌زند حس كرد.
انجير‌ها و شراب بعد مادي و جسماني ارتباط را تشديد كرده‌اند، و قرار گرفتن دو عاشق در فضاي بيرون و طبيعت احساس دلپذيري از پيوستگي انسان و عشق با زمين ايجاد مي‌كند. اينجا زمينِ مادر به بهشت بدل شده، و انسان با حضور عاشقانه‌اش آن را تكميل كرد‌ه است. در رابطه با ايجاد وحدت و پيوستگي معنوي بين دو عاشق، يكي ديگر از جالب‌ترين نكات اين كمپوزيسيون در سادگي برخورد با طبيعت است، به جز گل نرگس و دو ميوه‌ي قرمز رنگ، طبيعت اطراف تنها با رنگ طلايي و با ساده‌ترين شكل تصوير شده، اين امر به تمركز بر سوژه‌ي انساني كمك مي‌كند. همچنين رنگ آسمان از رنگ زمين تفكيك نشده، تنها چيزي كه به آسمان اشاره دارد قلم‌گيري ساده‌اي براي ابر‌هاست. براي تفكيك آسمان و زمين نيز حتي خطي در نظر گرفته نشده، و اين موضوع وحدت بين زن و مرد را از بعدي ديگر كامل كرده است. تنها حضور ابرها و حركت درخت است كه به حضور آسمان اشاره دارد. كوچكترين اشاره به خط افق يا تفكيك رنگ آسمان و زمين اين وحدت را سريعا نابود مي‌كرد. اين امر نيز يكي ديگر از كليد‌هاي كمپوزيسيون بي‌نظير رضا عباسي است.
دست‌ها نيز در اين نقاشي بسيار زيبا كار شده‌اند، حركت كلي دست در مينياتور و هماهنگي اين حركت چيزي است كه هر نقاش مدرني را نيز مجذوب مي‌كند. حركت دست‌ها و انگشتان چنان به كمال هستند كه بهتري نقاشان امروز نيز در آرزوي آنند. نكته‌اي زيبا در حركت دست‌هاي زن هست كه به سوي سرِ مردش دست برده، اين حركت زن را از حالت انفعال به كلي خارج كرده، و بعدي ژرف به معناي تابلو در ارتباط ميان زن و مرد بخشيده، اگر اين دست و اين حركت نبود، رابطه‌ مرد و زن به سود مرد تغيير مي‌كرد. در عين‌حال حركات رو به بالاي دست‌ها،‌ خصوصا دست راست زن كه گل نرگسي نيز با خود دارد، حس رهايي و آزادي را در تابلو تشديد كرده.
جالب آن‌كه موضوع عشق در اين تابلو تنها عشقي معنوي نيست، حركت اندام دو مدل و خصوصان دستي كه به نرمي بدن زن را از زير پيراهن لمس كرده كاملا گوياي جنبه‌ي جسماني عشق ميان زن و مرد است.
از ديگر نكات جالب در اين كار مي‌توان به شباهت ميان زن و مرد اشاره كرد، زن و مرد در مينياتور بسيار نزديك به هم كار مي‌شوند، هم از لحاظ اندام و هم از نظر صورت، شباهت‌شان بيش از تفاوت‌شان است. اگر از بيرون به انسان نگاه شود احتمالا نتيجه‌ي كار همين خواهد بود. در اين شيوه موفقيت نقاش بسيار بسته به آن است كه بتواند تفاوت زن و مرد را جوري كار كند كه حس تصوير بتواند تفاوت ميان آن دو را القا كند. اين امر تنها با توجه به همه‌ي جوانب كمپوزيسيون ممكن است. كار كردن اندام زنانه به واسطه‌ي انحناهاي موجود در آن ساد‌ه‌تر است. اما رضا عباسي نقاشي است كه از مدل‌هاي مرد نيز نقاشي‌هاي زيادي دارد و معروف است كه زيبايي مردانه را در اندام مردهاي جواني كه نقاشي كرده كشف كرده و بروز داده است. در اين تابلو نيز‌ او اين مسئله را در تركيبش به خوبي حل كرده و توانسته جنسيت مرد و زن را در علي‌رغم مشكلات سبك به خوبي به تصوير بكشد.
رضا عباسي بيشتر نقاشي فرم‌گراست. رنگ‌گرا نيست. طبعا وقتي يكي از اين عناصر در كار بر ديگري غلبه كند آن يك تضعيف خواهد شد. او كاملا آگاهانه از بكار بردن رنگ‌هاي تند در كارش پرهيز مي‌كند كه خلاف روال جاري در مينياتور دوران خود است. تضعيف رنگ به نفع فرم سنتي شناخته شده در نقاشي جهان است. كه از آب‌مركب‌ها و نقاشي‌هاي شرق دور تا دوران مدرن ادامه يافته است. پالتي كه سزان و بعدتر پيكاسو و كوبيست‌ها به كار گرفتند بسيار نزديك به پالت رضا عباسي در اين تابلو است. نقاشي‌هاي رضا عباسي در اروپا كاملا شناخته شده بود. و شكي نيست كه بر نقاشي مدرن دنيا تاثير زيادي گذاشته است.
نكته‌اي بسيار مهم در اين تصوير هست كه نبايد از خاطر برد. مينياتور ايراني اساسا در ارتباط با روايت، داستان و شعر كار شده است. اين تصوير از اولين تصاوير و استثنايي بر اين جريان عمده‌ي حاكم است. تصوير حاضر براي هيچ داستان و روايتي كشيده نشده، بلكه قائم به ذات خود است و نقاش توانسته برداشت شخصي‌اش را از عشق ارائه كند. بنابر اين مي‌تواند به عنوان نقطه‌ي عطفي در مينياتور و نقاشي ايران به سوي رهايي از بند ادبيات محسوب شود.
متاسفانه با وجود ارزش‌هاي بي‌نظيرش، سال‌‌هاست كه اين تابلو از ديد مردم مخفي مانده. تابلويي كه اگر بهترين نباشد، بي‌ترديد يكي از زيبا‌ترين كارهاي عاشقانه‌ي دنياست. نگاهش كنيد!


Friday, August 10, 2007

My new work sold to a friend

Oil on canvas, 50.70 cm, 2007
Siavash Roshandel

An old painting, sold to a friend

Oil on canvas, 30.40 cm. 1993
Siavash Roshandel

نمايشگاه عكس‌هاي محمد تهراني




دو نمایشگاه انفرادی با عناوین" زمستان" و " برداشت دوم" از عكس‌هاي محمد تهراني و مهرداد عسگري طاري در خانه هنرمندان ایران برگزار می‌شود.هر دو هنرمند از اعضا انجمن عكاسان ايرانشهر هستند. عکس‌های زمستان سیاه و سقید و عکس‌های برداشت دوم رنگی است
گشایش نمایشگاه‌ها : 27 مرداد ساعت پنج بعد از ظهر در نگارخانه ممیز هر دو نمایشگاه تا یکم شهریور ادامه
دارند و از ساعت ده صبح تا 8 بعد از ظهر دایر هستند
براي اطلاعات بيشتر به اين دو آدرس مراجعه كنيد



Wednesday, August 08, 2007

Liberte, Paul Eluvard, Translated to persian

الوار در شعرها از نقطه‌گذاري معمول استفاده نمي‌كند، من نيز به همين دليل در ترجمه، ساختار شعرها را با همان نقطه‌گذاري او حفظ كرده‌ام. اين كار متن را شبيه به شعر‌هاي قديم فارسي مي‌كند كه بايد از روي معني شعر خواندنش را پي گرفت و براي خواننده‌ي فارسي دور از ذهن نيست.
شعر از كودكي شاعر شروع مي‌كند: "بر دفترچه‌هاي مدرسه‌ام...." و بلافاصله به طبيعت پيوند مي‌خورد: "بر شن و برف...." ، و به مفاهيم ذهني سر مي‌كشد: "برهر برگ خوانده شده"، كه به زندگي مادي پيوند مي‌خورند: "بر سنگ خون كاغذ يا خاكستر"...
شعر مثل يك باران شروع مي‌شود، روي زمين جاري مي‌شود و كم‌كم جويبار‌ها از هر جاي ممكن به آن مي‌پيوندند و رود بزرگ و بزرگ‌تر مي‌شود و سيلابي مي‌سازد كه در آن همه‌ چيزِ همه چيز به هم پيوسته است. سيلابي كه همه چيز را با خود مي‌برد و هيچ چيز را وا نمي‌گذارد،‌ اين آرزو، اين ذهن و اين شور ناب و خالص، چنان ناب و خالص كه آرزوي كودكي‌اش به زلالي آب چشمه‌ها در ابتداي شعر نمود كرده، و هر چه پيش‌تر مي‌رود شعر انساني‌تر مي‌شود و آب گل‌آلود‌تر. تنها چيزي كه مي‌تواند همه‌ي اين ماجرا را رنگ شعور و ادراك انساني بزند خود مفهوم آزادي‌ است. مفهوم يك نام كه چنان عاشقانه بيان مي‌شود، كه هرگز هيچ مجنوني براي ليلايش نسروده،. و شاعر هويت خود را؛ نام خود را؛ آفريده شدنش را ، و جان يافتن دوباره‌اش را در گرو شناختن اين نام مي‌بيند و نه شناختن كه بر زبان آوردنش، و ناميدنش

آزادي

بر دفترچه‌‌هاي مدرسه‌ام
بر ميزم و بر درختان
بر شن و برف
نام تو را مي‌نويسم

بر هر برگ خوانده شده
بر برگه‌هاي سفيد
بر سنگ خون كاغذ يا خاكستر
نام تو را مي‌نويسم

بر تصاوير طلايي
بر سلاح سربازان
بر تاج شاهان
نام تو را مي‌نويسم

بر جنگلِ دشت
لانه‌ها و بوته‌ها
بر پژواك كودكي
نام تو را مي‌نويسم

بر شگفتي شب‌ها
بر سپيدي چون نانِ روز
بر نامزدي فصول
نام تو را مي‌نويسم

بر جامه‌ي كهنه‌ي آبي‌ام
بر تالاب كپك زده‌ي خورشيد
بر درياچه‌ي زنده‌ي ماه
نام تو را مي‌نويسم

بر كرانه‌هاي افق
بر بال پرندگان
بر آسياب سايه‌ها
نام تو را مي‌نويسم

بر كف ابر‌ها
بر شيريني توفان
بر باران تيره‌ي بي‌روح
نام تو را مي‌نويسم

بر اشكال درخشنده
بر زنگوله‌هاي رنگ‌ها
بر حقيقت جسماني
نام تو را مي‌نويسم

بر خطوط بيدار
بر چشمان گشوده
بر زمين‌هاي جداشده
نام تو را مي‌نويسم

بر چراغي كه نور مي‌دهد
بر چراغي كه مغروق است
بر خانه‌ي باز‌ گردآمده‌ام
نام تو را مي‌نويسم

بر ميوه‌ي دو نيم شده
بر آينه‌‌ام و اتاقم
بر صدف خالي تخت‌خوابم
نام تو را مي‌نويسم

بر سگ نازك‌طبع و حريصم
بر گوش‌هاي شنوايش
بر پنجه‌هاي خشن‌اش
نام تو را مي‌نويسم

بر آستان دروازه‌ام
بر اشياء آشنا
بر شرار آتش مقدس
نام تو را مي‌نويسم

بر همه‌ي آدمياني كه سازشان كوك استه
بر جبين يارانم
بر هر دست پيش‌ آمده
نام تو را مي‌نويسم

بر جام نا‌منتظر
بر لباني كه منتظرند
برفراز سكوت
نام تو را مي‌نويسم

بر مهاجران غارت شده
بر فانوس دريايي فرو افتاده
بر ديوار‌هاي خستگي‌ام
نام تو را مي‌نويسم

بر غياب بي‌احساس
بر تنهايي برهنه
بر مارش مرگ
نام تو را مي نويسم

بر سلامتي بازيافته
بر خطري كه گذشت
بر اميد بي‌خاطره
نام تو را مي‌نويسم

نام تو را مي‌نويسم

به نيروي يك كلمه
من دوباره جان يافته‌ام
من به‌ دنيا آمده‌ام تا تو را بشناسم
و تو را بنامم

آزادي



پل الوار. ترجمه سياوش روشندل