Friday, December 22, 2006

گزيده‌اي از يك نامه‌ي الهام‌بخش و. برانگيزاننده از هنري ماتيس

گفته مي‌شود ماتيس تحت تاثير نقاشي ايران و شرق قرار داشته، اين گفته براي ايراني‌ها غرور آميز است، اما فكر مي‌كنم بسياري چيزهاست كه مي‌شود از ماتيس آموخت، نامه را بسيار سودمند و آموزنده يافتم و ترجمه كردم
براي ديدن برخي از كارهاي ماتيس با كيفيت بالا اينجا را كليك كنيد
">

ونیز، 14 فوریه 1948
آقای کلیفورد عزیز
من همواره تلاش کرده‌ام تا سختی‌های کارم را پنهان کنم و آرزویم این بوده که کارهایم به روشنی و سرخوشی بهاران باشند، چنان که هرگزکسی نتواند سختی و مشقت پسِ کار را حتي حدس بزند. از این رو نگرانم که جوانان در طرح‌های من تنها قلم‌اندازی و بی‌دقتی‌های آشکار را ببینند و آن را بهانه‌‌ای قرار دهند برای معاف کردن خود ازکوششهای ناگزیری که به باور من ضروری‌اند.
نمایشگاه‌های اندکی که در چند سال اخیر شانس بازدیدشان را داشتم نگرانم می‌‌کنند که نقاشان جوان از مسیر کند و دردناک تمرین‌هایی که برای آموزش هر نقاش معاصری که مدعی معماری رنگ است ضروری است اجتناب کنند. این کار مشقت‌‌بار امری حیاتی است، حقیقتا اگر باغ در زمان مناسب شخم نخورد، آنگاه دیگر به هیچ دردی نخواهد خورد. آیا جز این است که هر سال زمين را ابتدا صاف و پاك می‌‌‌کنیم و از آن پس کشت می کنیم؟
هنگامی که هنرمند نداند چگونه دوره‌های شکوفایی‌اش را با کارهایی که تنها شباهت اندکی به محصول نهایی دارند سامان دهد، او آینده‌ی کوتاهی پیش روی خود دارد، یا هنگامی که هنرمندی "ظهور" می کند و دیگر حسی برای بازگشت گاه به گاه به زمین ندارد، آنگاه او شروع به چرخیدن و تکرار خود می کند، تا آنجا که با هر بار تکرار کنجکاوی اش خاموش و خاموش تر شود...
نقاش آینده باید چیزی را كه برای رشدش لازم است بو بکشد، اگر آن- طراحی یا حتی مجسمه سازی- یا هر چیز ديگري است كه به او اجازه می دهد تا با طبیعت یکی شود، و خود را از طریق او بشناسد، با نفوذ به درون اشیا، - چیزی که من آن را طبیعت می‌نامم -و همه‌ي آنچه که احساسش را برمی‌انگیزد. من بر این باورم که مطالعه کار از راه طراحی ضروری‌ترین کار است. اگر طراحی را برآمده از روح و رنگ را برآمده از احساس بدانیم، پس ابتدا باید طراحی کنید، تا روح به چنان رشدي برسد که بتواند رنگ را در مسیرهای معنوی خود هدایت کند. اين چيزي است كه مي‌خواهم فریادش کنم، هر بار کار مردان جوانی را می‌بینم که نقاشی دیگر برای‌شان ماجرایی نیست، و آن‌ كه تنها هدف اش دستیابی به عنوان مرد اول صحنه در راه شهرت است.
تنها پس از سال ها ممارست است که هنرمند جوان می تواند رنگ را لمس کند- رنگ نه منظور وصف، چنان‌كه هست، بلکه به عنوان بیانی صمیمانه. آنگاه او می تواند امیدوار باشد که همه‌ی تصاویر، حتی همه‌ی نمادها یا سمبل‌هایی که استفاده می کند، بازتابی از عشقش به اشیاء باشد، به مثابه بازتاب صمیمیتش باشد، در صورتي كه توانایی برگیری از آموخته‌هایش را داشته باشد، با خلوص، و بی دروغ گفتن به خود.
آنگاه او رنگ را با بصیرت به کار خواهد گرفت؛‌ آن را در هماهنگی با طراحی ای طبیعی، غیر قراردادی و تماما رازآمیز روی کار خواهد نشاند، تماما بیرون جهیده از احساساتش؛ این همان چیزی است که اجازه می داد تا تولوز لوترک در انتهای عمرش بانگ بر آورد که: "سرانجام، دیگر نمی دانم چگونه باید طراحی كرد."
نقاشی که تازه نقاشی را شروع كرده فکر می کند نقاشی‌اش برآمده از قلب اوست. هنرمندی که رشدش کامل شده نیز فکر می کند با قلبش نقاشی می کند. تنها دومی راست است، چرا که انظباط و تمرینش او را قادر مي‌سازد كه شوک هایی را متحمل شود که حداقل برخی از آن‌ها باید پنهان نگاه داشته شوند.
من مدعی آموزش نیستم، تنها نمی خواهم نمایشگاهم برای کسانی که دارند راه خود را پیدا می کنند، محملی برای برداشت‌های خطا شود. دوست دارم مردم بدانند نمی‌توان رنگ ها را بی‌دردسر درچنته ی خود داشت، بی آن که از مسیر دشوار تمرینهای شایسته‌ی آن عبور كرده باشيم. اما پیش از هر چیز روشن است که فرد باید استعداد رنگ داشته باشد، چنانکه خواننده باید برخوردار از صدا باشد . بی این استعداد فرد راه به جایی نمی برد، و هر کس نمی تواند مثل کورِجو (Correggio) به صداي بلند بگويد: " من هم نقاش هستم= Anch' io son pittore "*. رنگ شناس، حضور خود را اعلام می کند، حتی اگر كارش طراحی ساده ای با زغال باشد.
*جمله‌اي كه كورجو در هنگام ديدن نقاشي رافائل به نام "سنت سيسيليا در بولوني" ("St. Cecilia" at Bologna) به زبان آورد.

با سپاس، هنری ماتیس

Sunday, December 03, 2006

جادوي صداي دريا دادور



هنوز مثل فرانچسكو گويا كر نشده‌ام، هنوز مي‌شنوم و از اين بابت خوشحالم. چند روز پيش صداي دريا دادور را روي سايتش شنيدم و ديوانه شدم. صدايي پرقدرت، پرشور، آموخته اما همچنان گرم. فكر مي‌كنم شنيدن صداي زن‌ها براي مردها كاملا حياتي باشد، چيزي كه سال‌هاست از آن محروميم. هر‌چه مي‌خواهيد بگوييد اما فكر مي‌كنم يكي از دلايل افت كيفيت آواز و موسيقي ايراني همين قضيه‌ي محروميت از شنيدن صداي زن باشد. يك‌ مثال تصويري قضيه را روشن‌تر مي‌كند. در تحقيقات روانشناسي به مثالي اشاره مي‌شود از يك زنداني مرد كه سال‌ها از ديدن زن‌ محروم بوده، نقاشي‌هايي كه زنداني ما از زن مي‌كشيده اندام مردانه داشتند. اين فاجعه به‌روشني توضيح مي‌دهد كه تصوير زنانه‌ي ذهن اوست كه خدشه‌دار شده. فكر مي‌كنم كمابيش، اين اتفاقي است كه براي خواننده‌ي مرد ايراني هم افتاده است. و فكر مي‌كنم همين اتفاق در سطح وسيع در كل ذهنيت ما هم تاثير گذاشته.
به نظر من دايره‌ي يين و يانگ چيني بيش‌ از هر نظريه‌اي (اعم از مذهبي، پست‌مدرن، و فمينيستي) تفاوت بين دو جنس را توضيح داده است. دايره‌ي كوچك به رنگ متضاد، نشانگر حضور جزء كوچكي از جنس مخالف است. اين تركيب توازني ايجاد مي‌كند كه بدون آن درك متقابل بي‌معني است.
نمي‌خواستم دريا را بهانه قرار دهم براي گفتن اين‌ها. اما ناگزير بودم...

دريا توجه خاصي به موسيقي فولكلور ايران دارد و به زيبايي هر چه تمام‌تر با تلفيق تكنيك اپرايي‌اش با موسيقي ايراني آن‌ها را اجرا مي‌كند. يكي از زيباترين آهنگ‌هاي او براي من لالايي‌اش است كه صداي مادرانه‌ي تمام دنيا در آن شنيده مي‌شود. اما شاهكارش به نظرم آهنگ ماه‌ پيشانو است كه آهنگي از محلي‌هاي بيرجند است. در اين آهنگ خواننده با دو لحن صداي مرد و زن مي‌خواند. لحن مردانه كمي طنزآميز است، اما مثل رقص‌هايي كه در آن زن حركات مردانه را تقليد مي‌كند با نمك است. آهنگ فراموش نشدني است.
برای دیدن سایت دریا دادور اینجا را کلیک کنید

گالری جدید مدادی در سایت کارگاه