الوار در شعرها از نقطهگذاري معمول استفاده نميكند، من نيز به همين دليل در ترجمه، ساختار شعرها را با همان نقطهگذاري او حفظ كردهام. اين كار متن را شبيه به شعرهاي قديم فارسي ميكند كه بايد از روي معني شعر خواندنش را پي گرفت و براي خوانندهي فارسي دور از ذهن نيست.
شعر از كودكي شاعر شروع ميكند: "بر دفترچههاي مدرسهام...." و بلافاصله به طبيعت پيوند ميخورد: "بر شن و برف...." ، و به مفاهيم ذهني سر ميكشد: "برهر برگ خوانده شده"، كه به زندگي مادي پيوند ميخورند: "بر سنگ خون كاغذ يا خاكستر"...
شعر مثل يك باران شروع ميشود، روي زمين جاري ميشود و كمكم جويبارها از هر جاي ممكن به آن ميپيوندند و رود بزرگ و بزرگتر ميشود و سيلابي ميسازد كه در آن همه چيزِ همه چيز به هم پيوسته است. سيلابي كه همه چيز را با خود ميبرد و هيچ چيز را وا نميگذارد، اين آرزو، اين ذهن و اين شور ناب و خالص، چنان ناب و خالص كه آرزوي كودكياش به زلالي آب چشمهها در ابتداي شعر نمود كرده، و هر چه پيشتر ميرود شعر انسانيتر ميشود و آب گلآلودتر. تنها چيزي كه ميتواند همهي اين ماجرا را رنگ شعور و ادراك انساني بزند خود مفهوم آزادي است. مفهوم يك نام كه چنان عاشقانه بيان ميشود، كه هرگز هيچ مجنوني براي ليلايش نسروده،. و شاعر هويت خود را؛ نام خود را؛ آفريده شدنش را ، و جان يافتن دوبارهاش را در گرو شناختن اين نام ميبيند و نه شناختن كه بر زبان آوردنش، و ناميدنش
بر دفترچههاي مدرسهام
بر ميزم و بر درختان
بر شن و برف
نام تو را مينويسم
بر هر برگ خوانده شده
بر برگههاي سفيد
بر سنگ خون كاغذ يا خاكستر
نام تو را مينويسم
بر تصاوير طلايي
بر سلاح سربازان
بر تاج شاهان
نام تو را مينويسم
بر جنگلِ دشت
لانهها و بوتهها
بر پژواك كودكي
نام تو را مينويسم
بر شگفتي شبها
بر سپيدي چون نانِ روز
بر نامزدي فصول
نام تو را مينويسم
بر جامهي كهنهي آبيام
بر تالاب كپك زدهي خورشيد
بر درياچهي زندهي ماه
نام تو را مينويسم
بر كرانههاي افق
بر بال پرندگان
بر آسياب سايهها
نام تو را مينويسم
بر كف ابرها
بر شيريني توفان
بر باران تيرهي بيروح
نام تو را مينويسم
بر اشكال درخشنده
بر زنگولههاي رنگها
بر حقيقت جسماني
نام تو را مينويسم
بر خطوط بيدار
بر چشمان گشوده
بر زمينهاي جداشده
نام تو را مينويسم
بر چراغي كه نور ميدهد
بر چراغي كه مغروق است
بر خانهي باز گردآمدهام
نام تو را مينويسم
بر ميوهي دو نيم شده
بر آينهام و اتاقم
بر صدف خالي تختخوابم
نام تو را مينويسم
بر سگ نازكطبع و حريصم
بر گوشهاي شنوايش
بر پنجههاي خشناش
نام تو را مينويسم
بر آستان دروازهام
بر اشياء آشنا
بر شرار آتش مقدس
نام تو را مينويسم
بر همهي آدمياني كه سازشان كوك استه
بر جبين يارانم
بر هر دست پيش آمده
نام تو را مينويسم
بر جام نامنتظر
بر لباني كه منتظرند
برفراز سكوت
نام تو را مينويسم
بر مهاجران غارت شده
بر فانوس دريايي فرو افتاده
بر ديوارهاي خستگيام
نام تو را مينويسم
بر غياب بياحساس
بر تنهايي برهنه
بر مارش مرگ
نام تو را مي نويسم
بر سلامتي بازيافته
بر خطري كه گذشت
بر اميد بيخاطره
نام تو را مينويسم
نام تو را مينويسم
به نيروي يك كلمه
من دوباره جان يافتهام
من به دنيا آمدهام تا تو را بشناسم
و تو را بنامم
آزادي
پل الوار. ترجمه سياوش روشندل
1 comment:
با درود بر شما دوست خوب
موفق باشيد
بسيار جالب و آموزنده بود
Post a Comment