اين شعري است كه در برگ آخر بروشور نمايشگاه آوردهام. ده سال پيش از اين يك شعر ديگر را روي كارت نمايشگاه ديگري كه در گالري دريابيگي برگزار شد چاپ كردم، و اين دومين باري است كه شعرم معرض ديد عموم قرار ميگيرد. روي آن كارت فقط متن چاپ شده بود و تصويري در آن نبود. به هر حال نميدانم چرا اين شعر را روي بروشوري كه پر از تصوير است چاپ كردم؛ ميدانم كه دنياي تصوير و نوشته بسيار جدا از هم هستند و تصويري كه نياز به توضيح داشته باشد دورانداختني است، اما اين شعر توضيح تصاوير نيست شايد توضيحي باشد بر فضايي حاكم بر زندگي اين سالهايم، و شايد براي آنها كه همهي كارهاي نمايشگاه را نميبينند.
راه رفتن روي يخ
زمين سپيد است و راه دراز
قدم از قدم برداشتن
كاري است پرمخاطره
اما ناگزير
آن كه بماند
در انجماد خواهد مرد
و
كس نميداند يخ زير پا
دوام وزن تو را خواهد آورد يا نه
به زمين يخ بسته نگاه ميكنم
يخِ زير پا
گاهي شفاف مثل بلور
و گاه شيشهاي مات است
تصوير او
او را كه پيش از من ميرود
با حسرت مينگرم
و با اميد به آنكه شايد
من هم گامي بردارم
بر جاي پاي
طمئن كسي كه
بيسقوط
پيش از من رفته است
اما شايد آن جاي پا تنها
تحمل يك بار رفتن را بيشتر
نداشته است
و با اين گام
زير فشار وزن تو
آني در هم بشكند.
سياوش روشندل
زمستان 86
Paintings, sculptings, and writings of Siavash Roshandel نقاشی, مجسمه, و نوشتههای سیاوش روشندل
Tuesday, January 15, 2008
راه رفتن روي يخ
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
3 comments:
درود...
درود...
لينك دادم.
بسيار زيبا و بقول معروف ميگن "محضوض" مثله اينكه شدم از نقاشي ها و...
درود بر شما
تبريك ميگويم شعر محكم و جونداري است. پيداست كه در چندين زمينه هنرمند هستيد. از نظر فرم كار منو ياد سهراب انداخت كه حتي اشعارش هم پر از تصوير و نقاشي است.
Post a Comment